Ø میترسم این پسره یهو بهمون حمله کنه.

o مطمعنی؟

Ø نه! اما یه جوریه. انگار کمین کرده تا خلوت بشه و یهو بپره رو مون و خفمون کنه.

o آدم رو میترسونی!

Ø آخه نگاش کن! مثه مردایی میمونه که میخان تجاوز کنن به آدم. انگار با خودشم دعوا داره.

o تو از کجا میدونی شبیه مرداییه که میخان به زنا تجاوز کنن؟

Ø تو فیلما دیدم دیگه.

· لعنتی! حقم رو ازش می گیرم. نمی ذارم پولم رو بخوره و به ریشم بخنده. تا الان بیست و پنج روزه کار کردم؛ کاری که باید چهار نفر انجام میدادن، من یه نفره انجام دادم. عوض اینکه بگن دستت درد نکنه و پولم رو زودی بدن تازه بهم میگن حسابدار نیس: «رفته مرخصی و باید بری چند روز دیگه بیای».