فرشید خیرآبادی در داستان نویسی همچون سبک شعرش گرایشِ افراطی به نوشتن سورئالیستی دارد و معتقد است تنها در چنین فضایی و با چنین حالات روانی می توان اثری اصیل Original آفرید.
او از روش های داستان نویسی آمریکایی بهره می گیرد و با شناخت دقیق مخاطب مدرن و زمان اندک او برای خوانش داستان، از تکنیکی در داستان گویی استفاده می کند که به مخاطب اجازه دهد در کمترین حجم گفتار هدف داستان را دریابد و خواننده را در اندیشه پردازی وارد کرده و در فضای تفکر بعد از خوانش رها کند از این رهگذر برای داستان پایانی باز در نظر گرفته تا خواننده مدتی درگیر مفهوم بماند و داستان بی درنگ پس از پایانِ خوانش تمام نشود. در سبک او، به جز ایجاز و کم گویی تلاش شده وضعیت و موقعیت ها با استفاده از توصیف محیط -همچون ویدئوی در حال نمایش- به خواننده منتقل شود.
روایت های داستانی اش با درون مایه زندگی، دردها، اهداف، آرمان هایِ انسان مدرن همراه است. از این جهت با استادان و پدران داستان گویش تفاوت فاحشی دارد چرا که دردها، زندگی و آرمان مدرن، بی مرز و بی فرهنگ اند و نمی توان اینگونه دردها را به کشور یا فرهنگی خاص محدود کرد. به همین دلیل حتی نام بیشتر کاراکترها، تیپ ها یا سرزمین ها ساختگی انتخاب شده اند.
وی در داستان هایش گریزی هم به گویش «روایت غیرخطیِ» داستان می زند چرا که استفاده از گویش خطی در داستان گویی را منسوخ شده می داند. اینکه از نقطه زمانی «آ» آغاز کنیم و به نقطه زمانی «ب» برسیم جز احمقانه ترین روش های داستان پردازی مدرن است. اعتقاد او استفاده از تکنیک «فلشبک» ها و پرشهای زمانی به عقب و جلو در مسیر زمانی داستان است چرا که داستان را مهیج، عمیق و سرگرمکننده می کند–هم برای خواننده، هم برای هنرمند داستاننویس-.