داستان های نوشته شده به قلم مهندس فرشیدخیرآبادی – داستان های فرشید خیرآبادی را می توانید در این صفحه بخوانید و در صورت تمایل می توانید کتاب های داستان ایشان را در این صفحه ببینید و یا کتاب سرزمین داستان را از اینجا خریداری کنید.

-
کلاغ مرا می بیند.
در پارک نشسته ام. ظهر است. نجوای سیر سیرک ها به گوش می رسد و با صدای سه کلاغ در هم می پیچد. فریادی از بلند گوهای پارک در استخوانم نفوذ کرده و وجودم را خراش می دهد. بلندگو اندوهگین نعره زنان آوای رقص و گریه را در هم می کند و بیرون می ریزد. … ادامه
-
همشهری سزان
حس مزخرف و عجیبی دارم، خفگی و تهوع با هم. خانه انگار قفسی شده بود که تنگ و تنگ تر می شد. من در جاهای بسته، حس خفگی دارم. هر چند در خانه ای بسیار بزرگ زندگی می کنم اما امروز حس می کنم مرا در جایی یک متری محبوس می کنند یا کرده اند. … ادامه
-
لمس تن تو
دستت رو بکش روش!زبره.آروم لمسش کن، باید حسش کنی!چرا؟وقتی حسش کنی، درکش میکنی.آخه چرا باید درکش کنم؟ این یه درخته، مثِ همه ی درختا.تا درکش نکنی بخشی از اون نمیشی.برو بابا! واسه چی باید بخشی از اون بشم؟ حالیت نیستا.اگر بخای رها بشی؛ اگر بخای لذت ببری اول باید به جهان وصل بشی. باید یکپارچه … ادامه
-
تجاوز گروهی
Ø میترسم این پسره یهو بهمون حمله کنه. o مطمعنی؟ Ø نه! اما یه جوریه. انگار کمین کرده تا خلوت بشه و یهو بپره رو مون و خفمون کنه. o آدم رو میترسونی! Ø آخه نگاش کن! مثه مردایی میمونه که میخان تجاوز کنن به آدم. انگار با خودشم دعوا داره. o تو از کجا … ادامه
-
ویلا و لیلا
صدای شُرشُر آب، آبی که به روی سنگ ها و تنگه های مسیر رود می ریزد و می پاشد و پیش می رود، هیاهوی سیرسیرک های بی تاب که پشت هم می خوانند و سیرسیرک هایی که منقطع سیرسیر می کنند. نجوای پرندگان جنگلی عجیب که نامشان را نمی دانم و آوازشان ناله فام است … ادامه
-
هایکو برای مردگان
دیگر همه چیز تمام شد و مُردم. به پایان همه ی راه های نرفته وُ رفته رسیدم. در میانه ی ناباوری که چرا ناگاه در وضعیت مرگ ام و چرا این منم که باید بروم. … و مرگ راهی بوده است که امروز می روم. حالا توی پارک بی هدف چرخ می زنم. ساعت، ساعت، … ادامه
-
پنج سال و نیم می گذرد.
پنج سال و نیم می گذرد. رامین به بیرون نگاه می کند، نگاه که نه غرق شده است … . پنجره ای زنگ زده با شیشه هایی کثیف و پر از لک گرد و غبار و چیزهایی زرد و قهوه ای مالیده شده بر آن. ساختمان های سیمانی همچون معماری اردوگاه سرخ در دید است، … ادامه
-
فقط دو ساعت
سرما حرکت می کند. از انگشتانت بالا می آید و زیر لباس هایت پیش می رود؛ لباس هایی که «روی هم روی هم» پوشیده ای تا تو را در سرما سرپا نگه دارد. به آرامی از درون، سرد می شوی و حرکاتت کند می شود. دست خودت نیست، سرما روی عظلاتت نشسته است. ساعت نخست، … ادامه